joker

the kites always rise with adverse winds

قهوه ی سرد اقای نویسنده

من ادولف هیتلر ام!

اما نه اون هیتلری که جنگ جهانی رو راه انداخت!

نه اون هیتلری که باعث کشته شدن هزاران نفر شد...

من نه طرفدار فاشیستم نه نازیسم

من فقط همونم که یک شب به سرم زد فاتح قلب کسی بشم

که همه دنیا میگفتن هیچوقت نمیتونم این کارو کنم

اما من با تمام قدرت شروع کردم و خوب پیش رفتم...

خیلی هم بهش نزدیک شدم اما درست لحظه ای که خواستم تصاحبش کنم

اسیر سرما شدم

سرمای نگاهش

مثل هیتلر که اسیر سرما ی زمستون شوروی شد

سرمای نگاه کسی که دوسش داری با سرمای زمستون شوروی هیچ فرقی نداره!

جفتش باعث میشه یه ارتش تلف بشه ویه جنگ جهانی رو ببازی

می دونی اگه ادولف هیتلر اسیر سرمای زمستون شوروی نشده بود چه اتفاقی می افتاد؟


اون میتونست کل دنیا رو بگیره!!!



ریگ روان

من بارها زنبور قورت دادم

حداقل سالی دو بار یک پرنده روی سرم خرابکاری میکند

همیشه وقتی دارم سریکی داد میزنم میخورم زمین

وقتی دارم پیانو میزنم محاله درش رو انگشتام بسته نشه

محاله وقتی دارم شب از روریل قطار رد میشم یه قطار بوق زنان سمتم نیاد

امکان نداره موقع راه رفتن روی چمن فواره ها کارنیفتن

هر نردبانی از روش بالا رفتم یه پلش زیر پام شکسته

محاله ممکنه روز تولدم مریض نشم


خدایا وقتی سرنوشتم مثل یک بچه ی کوچک انگشت خیس وتفی اش را درگوشم تکان میدهدو

موقع بالا رفتن از داربست پرت میشوم پایین ودوچرخه سوار ها میزنند بهم و حیوان خانگی دوستم موقعی که مراقبشم میمیرد تو کجایی؟من دلقک سقوط کرده ای ام اما چرا صرفا یک دلقک سقوط کرده نیستم؟چرا باید دلقک سقوط کرده ای باشم که بقیه ی دلقک های سقوط کرده رویش سقوط میکنند؟چرا روی پیشانی ام نوشته هر پیر زنی که در سوپر مارکت لیز میخورد باید بازوی مرا بگیرد؟



:)

کتاب ریگ روان 

Designed By Erfan Powered by Bayan