joker

the kites always rise with adverse winds

قهوه ای با سهراب :)

نه تو میمانی ونه اندوه

ونه هیچ یک از مردم این ابادی

به حباب نگران لب یک رود قسم

وبه کوتاهی ان لحظه ی شادی که گذشت

غصه هم میگذرد

انچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند

به تن لحظه ی خود جامه ی اندوه مپوشان هرگز



من و سهراب  یهویی :))))))




تاج

تاج من برسرنیست

.

.
تاجی که

نه اشکار است ونه پنهان

و نه به نگین وجواهری  اراسته شده است

و از دیده ی انسان هایی

که تنها رخسار مرا نظاره گر اند دور است

تاجی بر سر نمیگیرم که تنها تعظیم ها شامل حالم شوند

.

.

.

من تاج بر قلب دارم

تاج من ادمیت من است

و من

ملکه ی زندگی ام



:)))



همین کافیه

در زندگی گاهی باخته ام...........

گاهی گریه کرده ام..........

گاهی بخشییده ام..............

گاهی فریب خورده ام..........

گاهی افتاده ام..........

گاهی درتنهایی هایم مرده ام..........

اما نه تب هاوگریه هایم بوی عاشقی میداد

نه باخت هایم معنای شکست خوردن داشت

 نه بخشیدن هایم از روی سادگی بود

ونه فراموش شدنی بود........

نه ساز های قلبم کوک بود

و نه دلیل بارش چشمانم معلوم

.

.

.

.

باید بگویم که همه درسی بود

وحال خوشحالم که خودم

هستم

یک من واقعی

شاید ساده

اما صادق

.

.

.


و این برایم کافیست



ستاره

هرگاه ستاره ای پرنور شد

ادمی به دنیا می اید

هرگاه ستاره ای سقوط کند

ادمی میمیرد

اری

اما ستاره ای ان دور دور هاست

که گاهی خاموش میشود

وگاه سوسو میزند

ان ستاره منم

نه زنده است

نه میمیرد

.........

امضا ملکه هارلی

امید مطلق

زور های بالای سرم زیاد وبزرگ

اما پروردگار  بلای سرم بزرگ تر

غم های خانه ی دلم  بسیار

اما خدای صاحب خانه ام بسیار تر

در استانه ی عظمت نابهنگام او

هنگامی که از منهای بی نهایت شروع کردم

و زمان مرگ مایوسم که در شکست مطلق بودم

نیم نگاهم کرد

مرده را زنده کرد

و من

دلسپردم

به اتشی که نسوزاند ابراهیم را

 به ابی که غرق نکرد موسی را

نهنگی که نخورد یونس را

مادری که سپرد کودکش را به موج های نیل

دیگری را برادرانش به قعر چاه افکندند

و از خانه ی عزیز مصر سر دراورد

و این امید مطلق است

که من بند بند دلم را گره زدم به تاروپود وجودش

رشته رشته گره هایم را اموختم

به تدبیرش اعتماد کردم

به حکمتش دل قرص کردم

و به او توکل کردم

به دور از ادم های انسان نما

تا به سمتش قدم بردارم و غرق شود در وجودش

امضا ملکه هارلی    :)


یادگرفتم

یاد گرفتم

بگریم بی دغدغه

بخندم بی بهانه

برقصم بی ترانه

برنجم بی گلایه

ببینم کسی که نیست
بشنوم حرف هایی که گفته نمیشه
در اغوش بگیرم هوای دورم را
حرف بزنم با تنهایی هایم
دردو دل کنم با سایه ای که او هم مرا تنها گذاشت
ببینم نبودن هارا
ارام باشم جای همه ی اشوب ها
زندگی کنم مردنم را
پرواز کنم در اسمانی نیست




تجربه

اولش شیرین بود

......

من

دختری مغرور و شاد

روبه رو شدم با انبوهی از  عاشقانه ها

جلو رفتم در جاده ای که نمی دانستم چیست و مقصدش کجاست

با هر قدم ضعیف تر شدم

تا وقتی که

پل های پشت سرم ریخت

سقوط کردم از زندگی گذشته ام

ونزدیک تر شدم به کسی که نمیدانستم کیست

و ازکجا امده
رسیدم به انتهایی که هنوز نمدانم کجاست

گم کردم خودم را    خدا را

سرزنش کردن تنها سزاوارم بود

پناه اوردنم از روی بی کسی بود

درخیالم همدم تنهایی هایم شیطانی شد سخت و بی رحم

اما راه من قابل برگشت نبود

نقاب برداشت

سست شد زیر پاهایم

در همان چند روز غفلت

نابوددددد شدم

قطره قطره اشک هایم

شوری اینده را برایم نمایان می داشت

پر بودن دلم از گوشه ی چشمانم می چکید

به شماره افتادن نفس هایم به چه قیمت بود؟؟؟

نمی دانم

جیغ هایم خفه بود

دستانم لرزان

لب هایم خونین

حالا من دختری شکسته شده و غمگین

تجربه شد تلخی لحظاتم

یاد گرفتم هیچ گاه خود را نبازم


باز هم استواری را از بر میکنم و غفلتم را به صندقچه ی فراموشی ها می سپارم


...... باز من دختری سخت و پایدار.......




Designed By Erfan Powered by Bayan