من بارها زنبور قورت دادم
حداقل سالی دو بار یک پرنده روی سرم خرابکاری میکند
همیشه وقتی دارم سریکی داد میزنم میخورم زمین
وقتی دارم پیانو میزنم محاله درش رو انگشتام بسته نشه
محاله وقتی دارم شب از روریل قطار رد میشم یه قطار بوق زنان سمتم نیاد
امکان نداره موقع راه رفتن روی چمن فواره ها کارنیفتن
هر نردبانی از روش بالا رفتم یه پلش زیر پام شکسته
محاله ممکنه روز تولدم مریض نشم
خدایا وقتی سرنوشتم مثل یک بچه ی کوچک انگشت خیس وتفی اش را درگوشم تکان میدهدو
موقع بالا رفتن از داربست پرت میشوم پایین ودوچرخه سوار ها میزنند بهم و حیوان خانگی دوستم موقعی که مراقبشم میمیرد تو کجایی؟من دلقک سقوط کرده ای ام اما چرا صرفا یک دلقک سقوط کرده نیستم؟چرا باید دلقک سقوط کرده ای باشم که بقیه ی دلقک های سقوط کرده رویش سقوط میکنند؟چرا روی پیشانی ام نوشته هر پیر زنی که در سوپر مارکت لیز میخورد باید بازوی مرا بگیرد؟
:)
کتاب ریگ روان
- سه شنبه ۱۵ خرداد ۹۷