میترسم از چیزی که نیست
ولی شب ها تو قلبم سوسو میزنه
از وقتی اتاقم یه قفس شد
لبخندم یه ماسک
ادمای دورو برم مترسک شدن
قلبم شد میله هایی که دستامو بستن
بدنم شد جای کشیدن طعنه های ادما
خالکوبی هایی که هر روز کشیده میشن وبارها وبارها پاک میشن
از همون وقت ترسهام شد یه شبح تو کابوس خیالم
ترسم از این که دوباره گاف ندم
از همون موقع نه بارون رو دیدم نه قدم زن هام رو یاد می ارم
فقط دلم می خواد از این سردردام واین خونه بزنم بیرون
که هرلحظش اشک هامو یادم مییاد
از همون اول بین منو ودنیا هیچی نبود
یه رابطه ی توخالی
یه روزای پوچ
قول های بقیه رو یادم نمی یاد
ولی اخرین قولم
یادمه
به خودم قول دادم
که اعتماد نکنم
و این شد یه تررررس
تو دنیای پره گرگ
عکسمو پاره کردن خیلی ها
و من پاک کردم عکسشونو از تو دلم
بازم شد یه ترس که یادم نیاد خیلی چیزارو ازشون
باورش سخته باور کنم برمیگرده خاطراتم
حسمو کشت و من نبخشیدمش قلبمو
اینم شد یه ترس
که نکنه گناهاشو فراموش کنم
امیدمو کاشتم و فکرشو نمیکردم که جاش کاکتوس دراد
میترسم از اونایی که خواستن بد شم
و
بد شدم
از خیلی چیزای دورو برم رد شدم
چیزی که توی چشام نابود میشه هیچ وقت مثه اولش نمیشه
ترس ها که میگزرن از دورو برم
#من پوزخند میزنم بهشون
منتظرم که این بار می خوان ازم چیمو بگیرن
- پنجشنبه ۳ اسفند ۹۶